سلام
آره یادمه
مگه میشه اون روزا و اون شبا یادم بره
مگه میشه اون دعاها یادم بره
مگه میشه اون گریه ها اون مناجات یادم بره
همه شون برام قشنگ و خاطره انگیز شدن چون کنار تو بودن
چون تویی باهاشون بود اینقدر برام شیرین شدن
خیلی از خاطره هاموفراموش کردم
یه مدت دیگه خیلی چیزا یادم نمیاد
حتی خاطرات نامزدی و خیلی از خاطره های دیگه
نمیدونم از چی هست که اینقدرفراموشی گرفتم شایدم از استرس باشه
ولی خیلی از خاطره های قشنگی که تو ذهنم مونده مربوط به تو هستش
تو......
تو........
تو......
ع........
ع د........
اب.......
سلام
کجایی
دلم بدجور گرفته
نمیدونم چیکار کنم
نایی برام نمونده
جونی برام نمونده
نا امید و افسرده شدم
دوساله غم و ناراحتی و غصه رو زندگی ما نشسته
پس کی تموم میشه
پس کی زندگی میخواد روی خوشش رو نشون ما بده
هر وقت اومدی بگو چه جوری باید پیامایی که خودم فرستادم و بخونم
من نتونستم پیامای خودمو پیدا کنم
اینقدر حرفای دلت و خوندم که همه شونو حفظ شدم
هر دفعه میام میخونمشون
اینقدر لذت میبرم که ناخودآگاه دوباره از اول شروع میکنم به خوندن شون
میفهمم که وقتی مینوشتی و جوابی نبود چقدر اذیت میشدی
حالت میفهمم الان که خودمم هزار بار میام و سر میزنم که ببینم که حرفات و بخونم ولی چیزی نیست
منم مثل تو هر لحظه احساس میکنم که فراموشم کردی
چقدر حس هامون شبیه همه
چقدر حرفات برام قابل درکه
چقدر حرفات شبیه همه
اصلا انگار حرفای منه که تو نوشتی
شایدم این بی محلی دادنات تلافی باشه
اشکال نداره تلافی کن
شاید کمی آروم بشی
سلام.. مثل همیشه منم و حرفای نگفته زیاد و جای خالی تو...
مینویسم تا شاید روزی بخونیشون... ولی نخونی بهتره! چون هیچ چیزی جز دلتنگی و خستگی و غصه و نق زدن تو حرفام پیدا نمیکنی...
خیلی وقته که ازت دورم و وقتی بهت گفتم، گفتی از هم دور شدیم نه جدا و فراموش!!! با یه عالمه ترس میبینمت! هر چند روز حرف جدید میشنوم که با دوستای جدیدی و حس میکنم جایگزینای بی دردسر و خوب گیر آوردی... شاید بگی حسودیم میاد ولی نه! خوشحالم از اینکه تو خوش باشی... چه با من و چه بی من، مهم تویی... بایدم حسودیم بشه به کسایی که تو رو میبینن و کنارت هستن و ... ولی!!! مهم تو و خواسته تواه!
دل خسته من جای تو رو به هیچکس نمیده هرچند دیگه این دل و درداش واست مهم نباشه...
هرجایی مواظب خودت باش
به امید دیدار ای ......
اینارو یادت میاد؟؟
حرفای خودته مه من اینقدر تو این چند وقت که یاد گرفتم چه جوری مطالب بخونم خوندم که حفظ شدم
یادته چقدر این حرفارو بهم میزدی؟؟
حالا منم شدم مثل تو
عین خودت!!!!!
تا میفهمم با کسی رفتین جایی زودی حسودیم میشه
پیش خودم میگم چرا به ما نگفتن؟
چرا با ما همسفر نشدن؟؟
چرا ع راحت میتونه کسای دیگه رو ببینه جز من؟؟
حسودیم میشه
خیلی زیاد
مدام هم میشنوم که با فلانی رفتین جایی
واقعا دلم برای اون روزا که با هم همسفر میشدیم تنگ شده چقدر خوش میگذشت