درسته هر لحظه اومدنم و سر زدنم بی فایده بوده و فقط بهم استرس داده ولی این استرس و دوست دارم
اینجوری لحظه لحظه م پر از عطر و بوی تو میشه
اینجوری ناخودآگاه دیگه تمام لحظه هام به یادت هستم بدون اینکه خودم بخوام روزی هزار بار صدات میکنم و صداتو میشنوم مثل همیشه اول یه خورده عصبانی و ناراحت هستی و ازم گله میکنی ولی بعدش مثل همیشه مهربون ترینی برام
باور میکنی هر وقت میخوام کاری کنم اول به این فک میکنم که تو کنارم هستی و ممکنه با این کارم عصبانی ت کنم و ناراحتت کنم سریع اون کارم و سعی میکنم اصلاح کنم که ازم ناراحت نشی بعدش خندم میگیره و بغض میکنم و به خودم میگم خیلی وقته که دیگه کنارم نیست
همیشه از عصبانی شدنت میترسیدم
انگار که بچه دوساله ای هستم که خراب کاری کرده باشه و وقتی مامانش بیاد همه وجودش پر از ترس میشه همون جوری از عصبانی شدنت وحشت دارم و میترسم
ولی وقتی ناراحت میشی همه وجودم و غم میگیره
میدونم وقتی که ناراحت بشی دیگه حالا حالا ها نمیخندی
وقتی ناراحت بشی میدونم که دیگه حالا حالا ها خوش نمیگذره
وقتی ناراحت بشی میدونم که دیگه حالا حالا ها نمیتونم نگات کنم دیگه نگام نمیکنی
دیگه صداتو نمیشنوم دیگه عطرت به مشامم نمیرسه
دیگه نگام به نگات نمیرسه
پس فک کنم اشتباه کردم تمام وحشت من از ناراحت شدنته از اینکه ناراحت کنم و از دستت بدم