سلام به روی ماهت
دیدم
بالاخره دیدمت....تو بانک شهر دیدمت
حالا میتونم با نگاهت با یادت افطار کنم ع
همیشه به یادتم
من همون موقع متوجه اشتباهاتمون شدم
من دیگه اون اشتباهات و تکرار نمیکنم
دلتنگی من خیلی زیاده
خیلی خیلی خیلی زیاده ولی من حتی بعد از رفتنت از ماشین بازم عطرت و احساس میکردم
من اگه ببینمت فقط نگات میکنم فقط دلم برای صدات پر میزنه
خودم مطمئن هستم دیگه اشتباه نمیکنم
بزرگترین گناه آخری که نتونم جلوی خودمو بگیرم فقط گرفتن دستاته اونم گفتم شاید
من اگه صدات و بشنوم اکه حرفات و بشنوم اگه فقط بتونم جمله های قشنگت رو داشته باشم اگه بتونم با ناز دادمان آروم بشم به شکرانه داشتنت به شکرانه عشقت قول میدم اشتباهات قبل و نکنم
قسم میخورم قول میدم
هر کاری بگی میکنم هرچی تو بگی
باورم کن
من آخرین آرزو م داشتن تو هستش مثل قبل ولی بدون اشتباهات
آرزو دارم مثل قبل باهم مسافرت بریم مثل قبل باهم بخندیم مثل قبل باهم گریه کنیم مثل قبل پشت هم باشیم هرجا ما کم آوردیم شما باشین هرجا شما کم اوردین ما باشیم مثل قبل تمام خاطرت خوشمون باهم باشه
با هم برنامه بریزیم بریم مسافرت باهم برنامه بریزیم بریم زیارتی باهم برنامه بریزیم بریم هئیت
باهم بریم مشهد تو برامون روضه بخونی و من با صدای قشنگت گریه کنم و بعدش کلی خوشحال باشم که هم خدارو دارم هم تو رو هم عشقم و ولی قول میدم که اشتباه نکنم
هر روز آلبوم عکس مسافرات هامونو میبینم چقدر خوش میگذشت
دیگه هیچوقت هیچ مسافرتی بهم خوش نمیگذشت
لحظه هام بودن تو رو کم دارن ولی باورم کن دیگه اشتباهی نمیکنم
باهم بریم نمایشگاه قرآن
با هم بریم نمایشگاه کتاب
با هم بریم قم
کنار هم
کوچیک ترین چیز وقتی تو باشی برام قشنگه حتی خوردن یه غذای ساده ولی به شرطی که مثل قبل پر از خنده باشه و پر از کنار هم بودن و پراز خوشی
قول میدم اشتباه نکنم
چرا اینجوری حرف میزنی
چرا اینقدر غریبه حرف میزنی
چرا اینقدر اذیتم میکنی
بعد از چند ساعت و چند لحظه اومدی و حرفای دلمو خوندی اونوقت اینقدر سرد و بی روح حرف میزنی
اینقدر یخ حرف میزنی من که هزار بار میگم جز تو کسی رو ندارم پس چرا اینقدر غریبه شدی چرا اینجوری حرف میزنی
چرا عین قبل آروم م نمیکنی چرا عین قبل نیستی
چرا حرفایی رو که لحظه لحظه منتظر شنیدنش هستم همه وجودم منتظر شنیدنش هست ازم دریغ میکنی
چیزی ازت نخواستم که نتونی نوشتن تایپ کردن اینقدر برات سخته؟؟؟
باشه من با ع اتمام حجت کردم مثل اینکه برای تو هم دیگه مردم دیگه چیزی به اسم ع د د م م ع د
معنی نداره مثل اینکه دیگه دوست داشتنی برات وجود نداره مثل اینکه دیگه حتی حرف هم نمیتونی بزنی حتی نمیتونی بنویسی باشه پس اینقدر برات غریبه شدم
باشه تو هم حرف نزن من که چند ساله به ع التماس میکنم باهام حرف بزنه التماسش میکنم بهم محبت کنه اللتماسش میکنم یه ذره چیزی رو که نیاز دارم بهم بهت
تو سنگدل باشه تو هم از اون بدتر بشو
ولی یادت باشه از تو هم خواهش کردم برام غریبه نباشی
از تو هم خواهش کردم باهام حرف بزنی از تو هم خواهش کردم دلم و آروم کنی از تو هم خواستم پشت و پناهم باشی تکیه گاهم باشی ولی نشدی ولی سرد شدی ولی به زور چند تا جمله میگی اینا چیزایی که اولش خودت بهم دادی خودت ارووم کردی خودت همه کسم شدی خودت عشقم شدی خودت تگیه گاهم شدی خودت آرزو م شدی حالا که بیشتر از همیشه بهت نیاز دارم غریبگی میکنه باشه اشکال نداره
مگه من کی هستم که توقع دارم برات مهم باشم مگه من کی هستم که توقع دارم برای یه جمله ای که عاجزانه برات مینویسم یه عالمه حرف برام بزنی و چقدر برام بنویسی مگه من کی هستم که وقتی میگم تا صدات و نشنوم تا عطر تنت و حس نکنم تا چشماتو نبینم افطار نمیکنم برات مهم باشه
اشکال نداره متأسف اون چیزی که من میبینم و اطرافم هست سنگ صبور های دروغینه مرد های غریبه ای که آدم و فقط برای تنش برای زنونگیش میخوان مرد هایی که حاضرن هرکاری کنن که یه لحظه باهاشون حرف بزنی
ازم ناراحت نشو من یه عمره به ع التماس کردم که بهم محبت کنه و به تو هم التماس کردم تنهام نذاری ولی وقتی تو و ع که فک میکردم همه کسم هستین فک میکردم تنها مرد زندگی م هستی اینجوری برخورد میکنی دیگه.........
فک نکن اونروز متوجه نشدم تو حتی یه بارم نگام نکردی.....
هرچقدر خواستم یه بار نگات کنم .......م دیدم دیگه نگام نمیکنی
دیدم دیگه صدام نمیکنی....
دیدم برات غریبه ترین شدم......
اونشب خیلی ازت دلم شکست
پیش خودم چه خیالا کرده بودم که اگه ببینیم اینو میگی اونو میگی اینکارو میکنی اونکارو میکنی میترسیدم یه موقع تابلو نشه....
میترسیدم یه موقع بقیه متوجه احساست نشن....
ولی دیدم نه صدایی نه نگاهی نه دلگرمی نه نوازشی حتی با دلت هیچی نبود....
غریبه غریبه غریبه باهام رفتار کردی...دلم بدجور شکست......م
نمیدونم اونروز فهمیدی چقدر تنهام یا نه......
نمیدونم اونروز دیدی چقدر تنهام یا نه......
نمیدونم اونروز باور کردی چقدر تنهام یا نه.....
ع هر روز چند بار به حساب بانکی م سر میزنه پیامش برام میاد
ع هر روز چندین بار پولای حسابم و جابجا میکنه
ولی نشده یه بار به قلبم سر بزنه....
نشده یه بار به تنهایی سر بزنه.....
باور میکنه چقدر بهش گفتم بهش نیاز دارم باور میکنی چقدر واضح بهش گفتم که احساس تنهایی میکنم و اگه اون پر نکنه یه غریبه پر میکنه باور میکنی شده 5ساعت باهاش حرف زدم ولی حتی یه جمله هم حرف نزده
نمیدونم باور میکنی راجبه حقوقم چقدر سوال میپرسه ولی راجبه دلم یه بارم نپرسیده
یادمه قبلنا میگفتی خیلی تنهایی و من دعوات میکردم و باور نمی کردم میگفتم تو خانواده داری تنها نیستی چقدر سرت غرغر میکردم که لوس شدی و ناز میکنی ولی الان درکت میکنم که جوری آدم با داشتن خانواده احساس تنهایی میکنه
.....نمیدونم تو هم اندازه من تنها بودی یا من......